«نوار زرد» و لذت کشف معماهای پلیسی
یکی از ایدههای جذاب و کلیدی سازندگان سریال نوار زرد، خلق پلیسی متفاوت با نمونههای پیشین است که در پیکره اثر بخوبی جا افتاده است.
یکی از ایدههای جذاب و کلیدی سازندگان سریال نوار زرد ، خلق پلیسی متفاوت با نمونههای پیشین است که در پیکره اثر بخوبی جا افتاده است.
در ایران نیز بخصوص در سالهای پایانی دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، خیل سریالهای پلیسی اروپایی بخصوص آلمانی آنتن را پر کرد که از شاخصترین آنها میتوان به سریالهای بازرس، کمیسر رکس و ناوارو اشاره کرد که این آخری بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفت، زیرا دوبله بسیار خوب و ترجمه سلیس و روانش نقش مهمی در این امر داشت. در همان سالها کموبیش شاهد آثار پلیسی با کیفیتهای نهچندان بالا نیز بودیم که از شاخصترینشان میتوان به شلیک نهایی ساخته محسن شامحمدی اشاره کرد. در دو دهه اخیر این قبیل کارها کیفیت بهتری پیدا کرده و به لحاظ تکنیکی هم وضعیت بهتری یافته است. برای مثال میتوان به سریالهای خواب و بیدار و ساختمان شماره ۸۵ هر دو از ساختههای مهدی فخیمزاده اشاره کرد. در سالهای اخیر به مناسبت هفته نیروی انتظامی، شبکههای تلویزیونی مبادرت به تولید و پخش مینی سریالهایی میکنند که امسال نیز چنین بوده است. مجموعه تلویزیونی «نوار زرد» به کارگردانی پوریا آذربایجانی در این هفته روی آنتن رفته و پخش آن تا اوایل آبان ماه از شبکه دو سیما ادامه خواهد داشت.
قصه اصلی با چاشنی یک داستانک
کریم لکزاده که فیلمنامه نوار زرد را نوشته، در اینجا براساس الگوهای رایج سریالسازی حرکت کرده و در هر قسمت در کنار ماجرای اصلی یک خرده داستان هم قرار داده تا قصهاش پیچیدگی بیشتری پیدا کند؛ موضوعی که در سه قسمت نخست کار بخوبی جواب داده و مخاطب را مشتاقانه به دنبال خود میکشاند. خودکشی مشکوک دختری به نام عاطفه که پس از کنار گذاشته شدن از گروه موسیقی استادش (پرویز ریاحی) دست به این عمل زده و حال سرگرد کاوه کیهان و دستیارش محسن سعی در حل معمای قتل دارند. به موازات آن با قتلی دیگر مواجه میشویم که طی آن قاتل، بدن دکتری را مثله کرده و در شوتینگ زباله یک هتل انداخته است. نکته مثبتی که در این قصهها به چشم میخورد، رگههای پررنگی از واقعیت است که مخاطب را بیشتر به سمت خود میکشاند.
سقط جنین غیرقانونی و انتقام خونین یک برادر
از گذشته تا به امروز سقط جنین به شکل غیر قانونی جرم محسوب شده و پروندههای زیادی حول آن شکل گرفته، زیرا در بعضی مواقع به مرگ فرد هنگام این عمل منجر شده است. لکزاده همین موضوع را دستمایه قصه اپیزود نخست کرده و دکتری را در متن ماجرا قرار داده که باعث مرگ زنی جوان در این رابطه شده است. انتقام، تم اصلی این قصه است که در نهایت برادر زن فوت شده را به مرز جنون رسانده و مرگ هولناکی را برای دکتر رقم میزند. دکتر با وجود آنکه در فیلم حضور فیزیکی ندارد، اما بخوبی پرورش یافته و زخم درونی مناسبی هم برایش در نظر گرفته شده است. تنفر او از بچه، نقطه عطف این شخصیت است که به آن عمق بخشیده و برای کار غیرقانونی و ضداخلاقیاش دلیل تراشیده است. در آن سو اما با برادر جوانی مواجهیم که شباهت چندانی به قاتلهای کلیشه شده سریالهای پلیسی ایرانی نداشته و همین امر هم به تکاندهندهتر شدن موضوع کمک شایانی کرده است.
قصه عاطفه
مهاجرت از شهری به شهر دیگر، اتفاق متداولی است که برای بسیاری از مردم ایران رخ داده و میتواند دلایل شغلی یا تحصیلی داشته باشد. عاطفه هم از این قاعده مستثنی نبوده و برای تحصیل در رشته موسیقی به تهران آمده تا در نهایت به نقطه دلخواهش برسد. قتل یا خودکشی، معمای پرونده اوست که در دستان سرگرد کاوه کیهان قرار گرفته تا به سرانجام برسد. لکزاده در این بخش بخوبی روی وجوه معمایی کار مانور داده و گزینههایی را پیش روی مخاطب قرار میدهد که یکی از آنها میتواند قاتل دختر جوان باشد، اما مشکل اینجاست که هیچیک از آنها که روبهروی سرگرد قرار گرفتهاند انگیزهای برای قتل نداشته و به یکباره مظنون اصلی خارج از این دایره وارد بازی میشود!. منشی پیشین آموزشگاه موسیقی که بر سر پول قرض ندادن عاطفه از او کینه به دل گرفته، ناخواسته در یک کشمکش روی پل هوایی باعث مرگ وی میشود. جالب اینجاست که نویسنده و کارگردان روی ساعت وقوع اتفاق (۱۱ شب) روی پل خودرو رو تاکید کردهاند، اما هیچکس به کشمکش نسبتا دنبالهدار دو دختر جوان و افتادن عاطفه از پل به پایین توجهی نمیکند!
کاوه کیهان؛پلیسی متفاوت
یکی از ایدههای جذاب و کلیدی سازندگان این سریال، خلق پلیسی متفاوت با نمونههای پیشین است که در پیکره اثر بخوبی جا افتاده است. پلیس وظیفهشناس و باهوشی که مهارت خاصی در حل معماهای پروندهها داشته و مورد اعتماد و وثوق ردههای بالاتر خودش در اداره پلیس آگاهی است. لکزاده در بخش مربوط به زندگی خانوادگی سرگرد چندان موفق عمل نکرده و کلیشهها کاملا خودشان را به رخ مخاطب میکشد. برای مثال میتوان به پدر پا بهسن گذاشته و تازه بازنشسته شده وی اشاره کرد که رابطه میانشان آنچنان که باید خوب از کار درنیامده و مخاطب را به سمت خود جلب نمیکند. حال باید دید با ورود رعنا (همسر سرگرد کیهان) چه اتفاقی در این بخش رخ میدهد. ریزهکاریهای خوبی هم در این شخصیت به کار رفته که از جمله میتوان به کتابخوان بودنش اشاره کرد که کتابخانهای بزرگ در برخی پلانها نمایان است. رابطه او با دستیارش محسن با توجه به سه قسمت نخست، گرمای لازم را نداشته و رئیس و مرئوس بودنشان بیش از اندازه به چشم میآید. در رابطه با شخصیتهای مکمل هم باید به تیپ ـ شخصیت بودن اغلب آنها اشاره کرد که نمونه نسبتا خوبش را در منشی آموزشگاه موسیقی مشاهده کردهایم.
امیر آقایی و دیگران
یکی از بازیگران برجسته و کمتر قدر دیده این سالهای تلویزیون و سینما، بدون شک امیر آقایی است که ابزار لازم و کافی برای بازیگر شدن از بیان تا چهره و نگاه را با خود دارد. یک افسر پلیس در نگاه نخست باید از صلابتی چشمگیر برخوردار باشد که آقایی در انتقال این حس به مخاطب کاملا موفق عمل کرده است. از سوی دیگر، میبینیم که او در مواجهه با خلافکارها نیز از دایره انصاف و ادب خارج نشده و اهل نمایش دادن نیست. برای مثال تنها کافی است به سکانس دستگیری منشی آموزشگاه توسط سرگرد در بانک توجه کنید. محسن بهرامی هم با وجود در حاشیه بودن نقشش تا حدودی موفق ظاهر شده و از صدای پخته و بیان خوب خود بهعنوان یک برگ برنده سود جسته است. در رابطه با نقشهای مکمل هم با نمونههای مختلفی مواجهیم که گاه خوب از کار درآمده و گاه به بار ننشستهاند. برای مثال باید از نادر مشایخی در نقش استاد پرویز ریاحی موسیقیدان یاد کرد که تجربه بازیگری نداشته اما بخوبی در قالب نقشی فرو رفته که سالیان سال در زندگی واقعیاش (رهبری ارکستر موسیقی) ایفا کرده است.
منبع: جام جم